طبيب دلها

فرهنگی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
سلام علی آل یس سلامی چو بوی خوش آشنایی به وبلاگ صبح امیدخوش آمديد
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مفيد ترين مطلب را انتخاب كنيد.

طبيب دلها
نویسنده : خدیجه
تاریخ : یک شنبه 6 بهمن 1392

 

 طبیب دل‌ها
 
        
ساعت 10 صبح دکتر به همراه مامور آشپز خانه وارد اتاق بیماران می شود.
ده تخت هم داخل اتاق است،
 دکتر می گوید: به این چلو کباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید،
 به این شیر بدهید، به او کته ی بی نمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب.
مریض ها همه یک جور به دکتر نگاه می کنند. حتی به کسی هم که می گوید غذا ندهید،
 او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون می فهمد و می شناسد که دکتر خیرش را می خواهد، اعتراض نمی کند....
حالا اگر یکی بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند،
 دکتر می فهمد که این شخص درک درستی ندارد.....
ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا! چرا به فلانی خانه ی دوهزار متری دادی و به من ندادی، ما هم مانند همان بیمار فاقد درک مناسب هستیم. ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همان طور که مریض میفهمد و به دکتر اعتراض نمیکند، ما هم به خدا نباید اعتراض کنیم و هرچه به ما می دهد راضی باشیم.
خداوند تبارک و تعالی فرمود: اگر بنده بداند من خدای او هستم و هرچه صلاح اوست به او می دهم، در دلش از من ناراضی نمی شود. در حدیث است که « انتم کالمرضی و ربّ العالمین کالطبیب. ما همه مانند مریض هستیم و خدا مانند طبیب. »
 
آيت الله مجتهدي تهراني
 
 
 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
sajjad در تاریخ : 1392/11/7/1 - - گفته است :
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا



کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست

قطره شدم که راهی دریا کنی مرا



پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم

شاید قرار نیست مداوا کنی مرا



من آمدم که این گره ها وا شود همین!

اصلا بنا نبود ز سرت وا کنی مرا



حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم

حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا



من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام

وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا



آقا برای تو نه ! برای خودم بد است

هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا



من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی

وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا



این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین

شاید غلام خانه زهرا کنی مرا




پاسخ:امان از لحظه گناه كه مولايم شاهدم باشد!!!


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صبح امید و آدرس tagbakhshiyan1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 1221
:: کل نظرات : 3317

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 23

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 85
:: باردید دیروز : 47
:: بازدید هفته : 177
:: بازدید ماه : 1717
:: بازدید سال : 114748
:: بازدید کلی : 416454

RSS

Powered By
loxblog.Com